غزل هشت

 



باید تو را سرکوب کرد و رفت سر وقت کار سخت روزانه

باید تو را نادیده انگارید هنگام جارو کردن خانه

یک بار سنگین رخت های چرک ، یک بار سنگین ظرف های چرب

هرگز نمی فهمی مرا انگار ، بیگانه ای انگار بیگانه

فرقی ندارد خواب باشم یا بیدار یا بیمار یا بیکار

مهمان ترین ناخوانده ای هر بار؛ وقت ناهار و شام و صبحانه

جزء جدایی ناپذیر من ! هرجا که من هستم تو هم هستی

سایه به سایه ، پا به پای من ، پهلو به پهلو ، شانه به شانه

وقتی نمی آیی دلم تنگ است ، وقتی که می آیی دلم تنگ است

دیوانه می خواهی مرا ای شعر ! دیوانه تر از هر چه دیوانه !






مجموعه غزل « تو اتفاق نیفتاده ای ، نمی فهمی ! »

 


نشر شانی - ناشر تخصصی شعر - منتشر کرد :

ScreenShot 1(1).jpg

                   « تو اتفاق نیفتاده ای ، نمی فهمی ! »

                             مجموعه غزل محبوبه اسماعیلی


این مجموعه شامل 32 غزل و در 70 صفحه می باشد که در اوایل پاییز 91 منتشر شده است.

( لازم است از هنرمند خوب هرمزگانی خانم سارا عباسی به خاطر طرح جلد و همسر فرهیخته ام سهراب سعیدی به خاطر پیگیری ها و زحمات فراوان برای چاپ این مجموعه ، صمیمانه تشکر کنم.)


یک غزل از این کتاب :



بدون تو شده ام سخت در حصار خودم

و سخت می گذرد زندگی کنار خودم

 

مدال های تو بر دوش می کشم یک عمر

خمیده تر شده ام بی تو زیر بار خودم

 

به اولین نفر از یک نبرد می مانم

که تیر خورده ولی از طلایه دار خودم

 

شکسته یا نشکسته ، حماسه ای تلخم

میان طنز نویسان روزگار خودم

 

چقدر خشم فرو خورده ، صبر ، سکوت !

چقدر خسته ام از این همه وقار خودم !

 

هزار و یک شب بی تو گذشت بر باغم

هزار و یک شب بی حاصل از بهار خودم

 

مرا به خاک سپردند لشکرم اما

دوباره سبز شدم بر سر مزار خودم


مجموعه رباعی مراعات بی نظیر

با سلام و احترام

مجموعه رباعی ام به نام مراعات بی نظیر در نیمه اول سال ۹۱ منتشر شد.این مجموعه در۴۰ صفحه و با قطع رقعی به چاپ رسیده است.

محل پخش این مجموعه به شرح ذیل می باشد:

بندرعباس :

کتاب فروشی شهر واژه  ۳۳۴۸۷۰۰-۰۷۶۱

کتاب فروشی استاد  ۶۶۷۹۳۱۷-۰۷۶۱

و کتاب فروشی های فرهنگ،جی بل  و امام خمینی

میناب :

کتاب فروشی عصر جدید ۲۲۲۹۷۹۴-۰۷۶۵

و کتاب فروشی های هرمزد،یاس کبود و مکتب الزهرا

به زودی محل پخش آن در شهرستان های دیگر کشور اعلام خواهد شد.

 

 

 

 

سه نمونه از رباعی های مجموعه :

 

با بوی تن تو هیچ بیگانه نبود

این ادکلن گران مردانه نبود

انگار کسی به خانه اش... اما حیف

وقتی که رسید هیچ کس خانه نبود

 

 

از داخل ذهن قاب انداخت مرا

از دست تو با شتاب انداخت مرا

با جاذبه اش به آسمان رحم نکرد

مهتاب شدم به آب انداخت مرا

 

 

یک عمر بلند آرزویم شده ای

اندیشه ی ناب شاملویم شده ای

دارم همه از تو می نویسم ؛یعنی

یک عمر مسافر کوچولویم شده ای

 

 

و یک رباعی دیگر که در صفخه ۱۸کتاب با یک اشتباه کوچک تایپی چاپ شده است و اصلاحیه شعر بدین صورت می باشد:

 

هر چند نبودنت مرا ناخوش کرد

دردت به دلم بود و دلم را خوش کرد

تشخیص پزشک های دنیا این بود:

دل غده ی بدخیم شد و جا خوش کرد

غزل 6

بندر از من پر که شد ساحل پر از او می شود

دست دلفین های بر ساحل زده رو می شود

باد موهای مرا بر صورت او می زند

در میان بچه ماهی ها هیاهو می شود

عطر لنج ناخداهای دبی چی نیست این

با  وجود او خلیج فارس خوشبو می شود

اسکله در چشم او فانوس روشن می کند

کشتی من در برش پهلو به پهلو می شود

حس باغ انبه ی میناب و نخلستان فین

در کنار صخره های ساحلی رو می شود

 

کودکی خوابیده است و خواب های هر شبش

خاطرات ساحل زیبای سورو می شود

 

 دبی چی : متعلق به دبی

سورو : نام ساحلی بکر  و محله ای قدیمی در بندرعباس

 

غزل 5

 

 

اگر چه تلخم اما او برايم خسرو پرويز است

 و قلبش از من بي ذوق بي احساس لبريز است

و معبد هاي ساساني به پاي شعله اش هيچند

و روشن ماندنش تا عصر حاضر حيرت انگيز است

رگ شعرش گره خورده است با پلكم كه مي بندم

خيالش همچنان جمع است چشمانم غزل خيز است

پر از عطر گُل محبوبه ي شب هاست در هر فصل

دريغ از اينكه فصل رويش محبوبه پاييز است

درون شعرهایش ریشه خواهم زد و می بینم

تمام حس من در پیش او انگار ناچیز است

قمر در عقرب است آن لحظه ای که می رسد از راه

زمینم اینچنین با آسمان او گلاویز است

 

غزل 4

سلام

1 - خوب شد که سال 89 با تموم بدی ها و آدمهای بدش تموم شد .

2 - چون حال و هوای نوروزه با یه کار قدیمی اما نوروزی به روز می شم.

3 - یه مثنوی هم از داداش کوچیکم - امیر عباس - میذارم با حال و هوای نوروزی... حتما تو شعر و شاعری از من بهتر میشه اما خوشبختانه دنیای شعر رو دوست نداره .

4 - بنا به دلایلی تا آخر تعطیلات دسترسی به اینترنت نخواهم داشت.

5 - عذرخواهی میکنم که نتونستم بعضی از دوستان رو دعوت کنم و یا برا دعوتشون پاسخی داشته باشم.در اولین فرصت به دوستان گرامی سر خواهم زد.

6 - از صمیم قلبم برای دوستان خوبم سال خوبی رو آرزو می کنم. همیشه ایرانی بمونید و عیدتون مبارک





در هفت سین امسال هم جای تو خالی بود

یک سیب اگر بودی در آن هنگام عالی بود

جای شما خالی سماق و ساعت و سبزه

یک حبه سیر و سنجد و یک صد ریالی بود

گلدان جواب حس من را جای تو می داد

هر چند این گلدان خوش غیرت ، سفالی بود

هی استخاره می زدم امسال می باری

باید چه می کردم جوابم خشک سالی بود

باور نمی کردم به حافظ ، روی آوردم

حافظ دلش چون سوخت پاسخ احتمالی بود

ای کاش می دانستم آن لحظه چه می کردی

بی من هوای سفره ی تو ، در چه حالی بود؟!

شاید کنار سفره مشغول دعا بودی

شاید حواس پرت من، در آن حوالی بود




و یک مثنوی از امیر عباس ، داداش کوچک اما بزرگ من :



بهار میاد سال نو آغاز میشه

شکوفه ی محمدی باز میشه

بهار میاد تا آدما جدید شن

خوبی بیاد بدیها ناپدید شن

سفره ی ما یواش یواش چیده شد

سماق و سیر تو سفرمون دیده شد

ماهی عروس سفره ی ما شده

سفره ی ما با ماهی زیبا شده

سیب رو کنار سکه ها گذاشتیم

سنجد و ساعت ، دیگه وقت نداشتیم

بابا که داشت زیر لبی قرآن می خوند

ماهی یه لحظه سر جاش تو تنگ موند

صدا اومد ، صدای سرنا اومد

سال جدید تو خونه ی ما اومد

غزل 3

 

 

بلد شدي هنر دل شكستن اما او بلد شده است پس از تو خيالبافي را

 

تو نيستي كه ببيني براي تو از خود چگونه ساخته دوشيزه اي خرافي را

 

و بهتر از همه ي شاعران  زن گاهي براي خاطر تو تن به شعر مي بخشد

 

چه نقشه و چه نگاری 2 رج  2 رج كلمه به تار و پود خودش مي زند قوافي را

 

نه روزگار تو هرگز كِدر نخواهد شد مواظب است كه آهش به تو ضرر نزند

 

نه دست او به تو هرگز نمي رسد خوش باش بريده دست در انديشه ي تلافي را

 

چه شاعري! كه جهان دور باطل است ولي هنوز در پي كشف تو مي رود چه كند؟

 

تو اتفاق نيفتاده اي نمي فهمي دليل كشف مضامين اكتشافي را

 

بلد شدي هنر دل شكستن اما او دل شكسته به دردش نمي خورد بايد

 

كه بي خيال تو باشد و با خودش نَبرد دل شكسته ي لا مذهب اضافي را

 

1

کم می کنی از نگاه هایت هر روز

از آن همه شوق بی نهایت هر روز

ای کاش که بودی و خودت می دیدی

یک شاعره می شود فدایت هر روز

 

 

 

2

می خواست شبی به اعتقادم برسد

با این همه باز ایستادم برسد

ناگاه مرا به دست ابلیس سپرد

این بار فقط خدا به دادم برسد

 

 

3

از باغچه ی تو اطلسی بو نبرد

در یاخته هایش نفسی بو نبرد

از دوست و دشمن تو باید ترسید

ای عشق ! مراقبم کسی بو نبرد

 

 

4

در معبد ما خدا ، خدایی که نکرد

محکوم به وصل یا جدایی که نکرد

با ما دو نفر که گیج و ویجیم هنوز

این عشق ببین چه کارهایی که نکرد؟!

 

 

5

گرشاسب شد و به دیوها فرمان داد

رستم شد و شاهنامه را سامان داد

تهمینه شدم که ناگهان فردوسی

این قصه ی عاشقانه را پایان داد

 

غزل دو

 

به رو سفیدی من یا به روسیاهی تو ؟

نشسته است خدا بر سر دو راهی تو

مرا که جای خودم ، هم  رقیب جای خودش

چگونه سر بکنم با زیاده خواهی تو؟!

چگونه می شود از یک حرمسرای بزرگ

تلاش کرد به اثبات بی گناهی تو ؟!

چگونه می شود از مرزها گذر بکند

کسی که دیده مرا فّر پادشاهی تو ؟!

چقدر حاتم طایی شده است دریایت

که پهن مانده در این بین سفره ماهی تو؟!

نه ساده نگذر از این خاطرات ، می ترسم

که بی پناهی من هست بی پناهی تو

بزن اگر به هدف می زنی ولی هدفت

پر است از رد پیکان اشتباهی تو

بیا و مرد بمان و مرا شکنجه نده

که آه من شده مجموعه ی تباهی تو

غزل یک

 

 

براي از تو سرودن هوا مناسب نيست

در آن هوا كه نباشي تو، شعر جالب نيست

قسم به هرچه غزل چون به كفر مي كشدم

و كفر تازه ي من معتقد به قالب نيست

تمام شاعريم را بگو كه حد نزنند

كه حد شرع به ديوانه هيچ واجب نيست!

مرا به دست تو تبعيد مي كنند اما

اگر تو همسفرم باشي از عجايب نيست

فرار فرصت خوب  قدم زدن با توست

قبول كن به خدا هيچ كس مراقب نيست

جزيره منتظر يك عروس و داماد است

و غير ما دو نفر را جزيره طالب نيست

ببين مرا به كجاها كشانده اي آقا!

كه هيچ راه فراري به هيچ جانب نيست