تف

توپولوف ........... اف

اخ .......... تف   

تف به توپولوف

 

دیشب خواب دیدم واسه کاردستی مدرسم دارم توپولوف می سازم. 

شما هم میتونید .

خودتون رو باور کنید.

بعد از تمرین ماهی بالی برای زندگیم

 از کمنزیل:

 

به تاریخ ساعتها خیره شدن 

به زمان نمیدانم کی 

من در همین امشب زندگی را بغل کردم 

و گرده ای را به گرده ام چسباندم 

و از شوری دریا به شیرینی لبانی رسیدم 

و از صدای شور و شرجی و گرما  

به نوای نمیدانم چه تعریف 

آنگاه که زبانه جذر و مد  

به روشنی چشمانش رسید 

((در حالی که عاشقانه به سینگوها نگاه میکرد)) 

و اما سرش درد میکند 

درد میکند سرش 

میکند در سرش درد جای خالی سری در اتاقش 

خاموشی لبانی به هنگام بستن چشمانش 

هرچند که خود میگوید تو همیشه هستی . 

 . 

 .  

 .

من که را استیضاح کنم؟ 

خودم را که هستم؟ 

تورا که هستی؟ 

خودمان را که هستی تا باشم؟

نماینده خدا

 از کمنزیل:

 

گرما را نماینده خدا بدانیم  

                                           بر روی (( بندرعباس ))

و شرجی را قانون اصل نمیدانم چه  

و عرق تن را 

مالیاتی که به ناچار باید بریزیم به پای هر چه که بر ما بتابد 

تنها خورشید است که مارا به سوی خود میخواند 

و اما............. ماه 

شانسش این است که نسیم یاری اش میکند 

وشانس نسیم در این است  

که حیاتش در (لودیریا) خلاصه میشود